اقتصاد ایران

به عمل کار برآید به سخنرانی نیست - به خرد کار برآید به پریشانی نیست

اقتصاد ایران

به عمل کار برآید به سخنرانی نیست - به خرد کار برآید به پریشانی نیست

وقتی برای خودم می نویسم
خشک می شوم مثل دریاچه ی ارومیه...
وقتی با تعریف دیگران می نویسم
می شوم مثل زاینده رود...
که با سطل خیسش می کنند!!
وقتی برای تو می نویسم
می شوم خلیج فارس
آنقدر زیبا
که دیگران
نوشته هایم را
به اسم خود ثبت می کنند
مثل خلیج عربی....
haramonline88.blogfa.com
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب با موضوع «فرهنگ» ثبت شده است

هفت سوال

شخصی به حضور علی علیه السلام آمد و گفت:من از فاصله ی هفتاد فرسخی به حضور شما آمده ام،برای این که هفت سئوال از شما بپرسم
حضرت علی علیه السلام فرمود:آن چه می خواهی بپرس . او هفت سئوال خود را چنین مطرح کرد :

چه چیز بزرگتر از آسمان ها است؟

حضرت فرمود:بزرگتر از آسمان«بهتان»و تهمت زدن به انسان پاک است

چه چیز وسیع تر از زمین ها است؟

حضرت فرمود: وسیعتر از زمین،«حق»است

چه شخصی ضعیف تر از یتیم می باشد؟

حضرت فرمود: ضعیفتر از یتیم،نمّامی و سخن چینی است(که دلیل
ضعف نمّام)می باشد

چه چیز داغ تر و سوزنده تر از آتش است؟

حضرت فرمود: داغتر و سوزنده تر از آتش،«حرص»است

چه چیز سردتر از زَمهریر است؟

حضرت فرمود: سردتر از زَمهریر،دست نیاز به سوی بخیل دراز کردن است

چه چیز بی نیازتر از دریای پهناور است؟

حضرت فرمود: بی نیازتر از دریا،انسان قانع(او اهل قناعت)است

چه چیز سخت تر از سنگ است؟

حضرت فرمود: سخت از سنگ،قلب کافر می باشد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۳ ، ۱۶:۱۲
دکتر درویش

حضرت دوست

نقل شده است مردی برخواست و گفت یا امیرالمؤمنین با چه چیز خدایت را شناختی ؟

امام فرمود: با شکسته شدن عزم ها و همّت ها. چون تصمیم به انجام کاری گرفتم مانع شد و چون عزم کردم پس قضای الهی با عزمم مخالفت نمود، پس دریافتم مدّبر کسی است جز من

مرد گفت: چه باعث شد شکر خدا به جای آوری؟

حضرت علیه السلام فرمود: به بلایا نگریستم که خداوند آنها را از من دور نموده و غیر مرا دچار آن ساخت از آن رو دریافتم که او به من نعمت ارزانی داشته، پس شکرش را لازم دانستم

مرد پرسید: چرا لقایش را دوست داری؟

امام فرمود: چون دریافتم برای من دین فرشتگان و فرستادگان و پیامبرانش را برگزیده، دانستم مرا گرامی داشته و فراموشم نکرده است پس مشتاق لقایش گردیدم.

منبع : «خصال‌» صدوق‌

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۳ ، ۱۴:۳۲
دکتر درویش

                        آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى

حل یک مساله جالب ریاضى توسط امام علی ( علیه السلام )

عبدالرّحمن بن حجّاج  مى گوید: از ابن ابى لیلى شنیدم که مى گفت : امیرمؤمنان على (علیه السلام ) در حادثه اى قضاوت عجیبى کرد که بى سابقه است و آن اینکه :دو نفر مرد در مسافرت ، با هم رفیق شدند، هنگام غذا در محلى نشستند تا غذا بخورند، نفر اول سه گرده نان از سفره خود بیرون آورد و نفر دوم پنج گرده نان ، در آن هنگام مردى از آنجا عبور مى کرد او را دعوت به خوردن غذا کردند، او نیز کنار سفره آنان نشست و از آن غذا خوردند، مرد رهگذر پس از خوردن غذا و هنگام خداحافظى ، هشت درهم به آنان داد و گفت : این هشت درهم را به جاى آنچه خوردم به شما دادم و از آنجا رفت ، آن دو نفر در تقسیم پول نزاع کردند، صاحب سه نان مى گفت : نصف هشت درهم مال من است و نصف آن مال تو. ولى صاحب پنج نان مى گفت : پنج درهم آن مال من است و سه درهم آن مال تو است . آنان نزاع و کشمکش ‍ خود را نزد على (علیه السلام ) آوردند و داورى را به او واگذار نمودند. على (علیه السلام ) به آنان فرمود:نزاع و کشمکش در اینگونه امور، از فرومایگى و پستى است ، صلح و سازش بهتر است ، بروید سازش کنید.صاحب سه نان ( نفر اولی ) گفت :من راضى نمى شوم مگر به آنچه حقیقت است و شما در این باره قضاوت به حق کنید . امیرمؤ منان على (علیه السلام ) خطاب به نفر اول فرمود : اکنون که تو حاضر به سازش نیستى و حقیقت را مى خواهى ، بدانکه حق تو از آن هشت درهم ، فقط یک درهم است . او گفت :سبحان اللّه ! چطور، حقیقت اینگونه است ؟!.حضرت على (علیه السلام ) فرمود:اکنون بشنو تا توضیح دهم : آیا تو صاحب سه نان نبودى ؟.او گفت : بله من صاحب سه نان هستم . على (علیه السلام ) فرمود:رفیق تو صاحب پنج نان است ؟ او گفت : آرى . على (علیه السلام ) فرمود:بنابراین ، این هشت نان ، 24 قسمت (با توجّه به سه نفر خورنده ) مى شود . تو (صاحب سه نان ) هشت قسمت نان ها را خورده اى و رفیق تو نیز هشت قسمت را خورده و مهمان نیز هشت قسمت را خورده است و چون آن مهمان هشت درهم به شما دو نفر داده ، هفت درهم آن مال رفیق تو (صاحب پنج نان ) است و یک درهم آن مال تو (صاحب سه نان ) است .آن دو مرد در حالى که حقیقت مطلب را دریافتند، از محضر على (علیه السلام ) رفتند .

توضیح بیشتر قضاوت زیبای مولا در این قضیه جالب : هر نان را 3 تکه فرض می کنیم. این 8 نان را 24 تکه در نظر می گیریم  . و چون همه به اندازه مساوی خورده اند پس هر کدام 8 تکه از 24 تای کل خورده اند . حال نفر سوم 8 درهم پول پرداخته برای 8 تکه ای که خورده . در نتیجه برای هر تکه یک درهم پرداخت کرده است .

حال باید دید که این 8 تکه که نفر سوم خورده چقدرش مال نفر اول و چقدرش مال نفر دوم است .

نفر اول 3 نان داشته یعنی 9 تکه و چون خودش مثل بقیه 8 تکه نان خورده پس  یک تکه از نانش می ماند که نفر سوم خورده است . و چون نفر سوم به ازای هر تکه نان یک درهم پول داده پس فقط یک درهم حق نفر اول است .

نفر دوم 5 نان داشته یعنی 15 تکه نان  . و چون خودش 8 تکه نان خورده 7 تکه دیگر می ماند که آن را نفر سوم خورده است . و چون نفر سوم به ازای هر تکه نان یک درهم پول پرداخت کرده است در نتیجه باید 7 در هم به ازای این 7 تکه نان به نفر دوم برسد .

چگونگی تشخیص ادعای شاکی

در زمان خلافت امیرالمؤمنین حضرت علی (ع)، مردی را نزد آن حضرت آوردند که ادعا می کند کسی بر سرش ضربه ای زده و در اثر این ضریه چشمانش نمی بیند و زبانش از کار افتاده و حس بویائی خود را نیز از دست داده. حضرت فرمود:« اگر راست بگوید سه دیه ی کامل بر او واجب است.» اطرافیان گفتند که از کجا صحت و سقم ادعاهای او را تشخیص دهیم ؟؟؟

امیرالمؤمنین فرمود: «برای اینکه درستی ادعای او مبنی بر اینکه چشمش نمی بیند ثابت شود او را در مقابل آفتاب قرار دهند بطوریکه آفتاب مستقیم به چشمانش بتابد. اگر راست نگفته باشد نمی تواند چشمانش را باز نگهدارد. و در مورد ادعایش مبنی بر اینکه دیگر حس بویائی ندارد، پنبه ای را بسوزانند و مقابل بینی اش بگیرند اگر از چشمانش آب سرازیر شد و سرش را از دود دور کرد صادق نیست و گرنه راست می گوید. ولی در اینکه ادعا می کند زباش آسیب دیده به طوریکه تکلمش را از دست داده، باید سوزنی در زباش بزنند، اگر خون سرخ بیرون آید زبانش سالم است ولی اگر خون سیاه بیرون آید در ادعایش صادق است .

فرق سگ و کوسفند

مردی اعرابی از امیرالمومنین علیه‏السلام پرسید؛ سگی را دیدم با گوسفندی جستن کرد و از آنها حملی به هم رسید، آیا این حمل به کدامیک ملحق است؟
آن حضرت علیه‏السلام فرمود: او را در کیفیت خوراکش آزمایش کن، اگر گوشتخوار بود سگ است و اگر علف خوار بود گوسفند.
اعرابی: او را دیده‏ام گاهی گوشت خورده و گاهی علف.
علی علیه‏السلام او را در آب آشامیدن آزمایش کن، اگر با دهان آب می‏خورد گوسفند است و اگر با زبان آب می‏خورد سگ است.
اعرابی: هر دو جور آب می‏خورد.
علی علیه‏السلام او را در راه رفتن آزمایش کن، اگر دنبال گله می‏رود سگ است و اگر وسط یا جلو گله می‏رود گوسفند است.اعرابی: گاهی چنین است و گاهی چنان.
علی علیه‏السلام او را در کیفیت نشستن ملاحظه کن، اگر بر شکم می‏خوابد گوسفند است و اگر بر دم می‏نشیند سگ است.
اعرابی: گاهی به این ترتیب می‏نشیند و زمانی به آن ترتیب.
علی علیه‏السلام او را ذبح کن اگر در شکمش شکنبه دیدی گوسفند است و اگر روده وامعاء دیدی سگ است.
اعرابی از شنیدن این نکات دقیق و متحیر و مبهوت شد
.

کشتن سریع

گروهی گاو سرکش را با شمشیر کشته و در همان حال نام خدا را بر زبان جای کرده، نزد امیرالمومنین علیه‏السلام آمده و از حکم گوشت آن پرسش نمودآن حضرت علیه‏السلام فرمود: این هم یک نوع کشتن سریع و تند است و گوشتش حلال می‏باشد.

منبع : کتاب قضاوتهای حضرت امیر‌

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۳ ، ۱۰:۲۵
دکتر درویش

با سلام و اظهار محبت و دوستی


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حال تصویر یک مرد را ببنیم .

نوجوان مدافع وطن سالهای دفاع : عکاس محمد رزدشت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۳ ، ۱۷:۴۲
دکتر درویش

یار

به دریا نگاه کردم، امواج و احساسات تو را دیدم که به سینه آب موج می‌زد.

به آسمان خیره شدم، طیران و معراج تو را دیدم که تا بی‌نهایت ادامه داشت.

بر سینه‌های ابر سفید، همچون فراشی پاک گذر کردم، صفا و پاکی و خلوص تو را احساس کردم.

در آغوش ابرها فرو رفتم، احساس کردم که در آغوش پاک تو، همه عالم را فراموش کرده‌ام، جز عشق، جز لطف، جز صفا و خلوص، جز موج محبت، چیزی احساس نمی‌کنم.

خدایا! تو را شکر می‌کنم که به من عرفان دادی تا همه فشارها و دردها را تحمل کنم، همه دنیا را پشیزی شمارم، حیات را به قطره‌ای اشک تقدیم کنم.

خدایا! تو را شکر می‌کنم که بی‌نهایت را خلق کردی و ما را از محدوده زمان و مکان آزاد نمودی و به بی‌نهایت اتصال دادی.

خدایا! تو زیبایی را خلق کردی و در غروب آفتاب، مخرجی برای تسهیل دردها و غم‌ها و انتقال آنها به زیبایی و عرفان و در طلوع صبح حیات و نشاط و عظمت  (قرار دادی ) .

   دکتر مصطفی چمران chamran.ir     


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۳ ، ۱۳:۳۱
دکتر درویش

محبوب

دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش
راه آسمان باز است ، پر بکش
او همیشه آغوشش باز است ، نگفته تو را میخواند ؟
اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .
.

.
خوشا آن بنده با عهد و پیوند / که دارد بازگشتی با خداوند
به کام خویش اگر چندی رود راه / چو باز آید نیاز آرد به درگاه . . .
.
.
.
اون لبخندی که برای پنهان کردن دردت میزنی ، لبخند خداست به بنده اش
اون لبخندی هم که پشتش خدا باشه ، تمام مشکلاتو حل میکنه . . .
.
.
.
خدا تلفن ندارد ، اما من با او صحبت میکنم
فیسبوک ندارد ، اما من دوست او هستم
توییتر ندارد ، اما من او را دنبال میکنم . . .
.
.
.
با خدا دعوا کردم باهم قهر کردیم فکر کردم دیگه دوسم نداره
رفتم تو رختخواب چند قطره اشک ریختم و خوابم برد
صبح که بیدار شدم مامانم گفت نمیدونی از دیشب تا صبح چه بارونی میومد . . .
.
.
.
تمام خوبی ها را برایت آرزو می کنم ، نه خوشی ها را
زیرا خوشی آن است که تو می خواهی
و خوبی آن است که خدا برای تو می خواهد . . .
.
.
.
نیایش یعضی از ما ادم ها با خدا
و درخواست از او برای حضور در زندگیمان
مانند شیطنت بچه هایی است که در می زنند
و…..
فرار می کنند
.
.
.
زمانبندی خدا بی نظیر است ، نه هیچگاه دیر نه هیچگاه زود
کمی بردباری می طلبد و ایمان بسیار ، اما ارزش انتظار را دارد . . .
.
.
.
یکی از فرق های انسان با خدا این است که انسان تمام خوبیها را با یک بدی فراموش میکند
ولی خدا تمام بدیها را با یک خوبی فراموش میکند . . .
.
.
.
قربون خدای بزرگم برم که اگه خطا کنم
نهایت قهرش بین دو اذانه
دوباره صدام میکنه ، خدا عشق است . . .
.




دوست خدا بودن یونیفورم نمی خواهد ، فقط یه دل پاک و زلال کافیست . . .
.
.
.
ﻫﻤﻴــــﺸﻪ ﺳــﺮﻡ “ﺑﺎﻻﺳــﺖ” ، ﭼــﻮﻥ ﺑــﺎﻻ ﺳــﺮﻡ “ﺧﺪﺍﺳــﺖ”
.
.
.
گرفتار آن دردم که تو درمان آنی ، بنده آن ثنایم که تو سزای آنی . . .
.
.
.
خداوندا
دنیای آشفته ی درونم را که تنها از نگاه تو پیداست ، با لالایی مهربان خود ، آرام کن
تا وجود داشتن و بودن را به زیبایی احساس کنم . . .
.
.
.
پروردگارا
بیشتر می جوئیم و کمتر می یابیم
وقتی تو را در نظر نداریم . . .
.
.
.
میگن شبا فرشته ها
از آرزوی آدما
قصه میگن واسه خدا
خدا کنه همین حالا
رویای تو هرچی باشه
گفته بشه پیش خدا
.
.
.
هر صبح پلکهایت فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند
سطر اول همیشه این است : خدا همیشه با ماست . . .
پس دوست عزیز بخوانش با لبخند
.


.
پروردگارا . . .
مهارت مراقبت از آنچه را که به ما بخشیده ای
در قلبمان بکار زیرا ما در از دست دادن استاد شده ایم . . .
.
.
.
جواب آزمایش الهی مون ، درست در نمیاد
اگر عمری از حرام و لقمه اش ناشتا نباشیم . . .
.
.
.
شک دارم که خالق دانه های انار
زندگی مرا بی نظم چیده باشد . . .
.
.
.
از خدا برگشتگان را کار چندان سخت نیست
سخت کار ما بُوَد کز ما خدا برگشته است . . .
.
.
.
الهی
همنشین از همنشین رنگ می گیرد، خوشا آنکه با تو همنشین است . . .
.
.
.
خدایا تو میدانی آنچه را که من نمیدانم
در دانستن تو آرامشیست و در ندانستن من تلاطمها
تو خود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز . . .
.
.
.
به خاطر بسپاریم که
همراهی خدا با انسان مثل نفس کشیدن است
آرام، بی صدا، همیشگی . . .
.

.
الهــــی
چون در تــــو نگریـم شاهیـــم و تــــاج برســـر
وچون به خــــود نگیریـم، خاکیــــم و خاک برســــر . . .
.
.
.
وقتی چشم امیدتان به خدا باشد و باور و ایمان قوی داشته باشید:
هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که راست نباشد
هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که پیش نیاید
هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که دیر نپاید . . .
.
.
.
ﺷﻌﺎﻉ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻴﺖ ﺭا ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺯﻳﺎﺩ ﻛﻦ ، ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﺑﺘﻮاﻧﻲ ﻫﻤﻪ ﺭا ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺩﻫﻲ
ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺗﺎ ﺧﺪا ﻓﺎﺻﻠﻪاﻱ ﻧﻴﺴﺖ . . .
.
.
.
خدایا
خواستم بگویم تنهایم
اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد
چه کسی بهتر از تو
.
.
.
کار خدا نشد ندارد ، او خوب می داند چطور در و تخته را به هم جور کند
خواسته هایت را به او بسپار ، او حتما راهی برای رسیدن ، به تو نشان خواهد داد . . .
.
.
.
خدایا مرا ببخش
که همواره در گرفتاری هایم ؛ دنیا را از تو خواسته ام
الهی دستانی عطا کن که تو را برایم از تو بخواهد . . .
.
.
.
خدایا به تنهاییت قسم ، ما را به انچه که قسمتمان نیست عادت نده
.
.
.
زَهر است عطای خلق هرچندکه دواباشد
حاجت ازکی طلبی جایی که خداباشد . . .
.
.
.
خدایا شکرت که مرا از تمام وابستگی ها می رهانی و ترس از دست دادن را از من دور کردی
و چنان روحم را بزرگ کردی که دلبسته باشم نه وابسته . . .
.


.
وقت دعا خجالت نکش ، نگو من گناهکارم و صدامو نــمیشنوه
اونـی که اون بالاست بیشتر از اونی که تو فکر میکنی هــــواتـو داره . . .
.
.
.
آرامش چیست؟ نگاه به گذشته و شکر خدا
نگاه به آینده و اعتماد به خدا
نگاه به اطراف و جستجوی خدا
نگاه به درون و دیدن خدا
لحظه تان سرشار از بوی خدا!
.
.
.
شک نکن
درست در لحظه ی آخر ، در اوج توکل و در نهایت تاریکی
نوری نمایان می شود ، معجزه ای رخ می دهد
خدا از راه می رسد . . .
.
.
.
روزهایی بدی در زندگی آدم می رسد، که هیچ کسی حتی نمی پرسد
“خوبی؟ “
برای چنین روزهای بدی، نیاز به یگانه مهربانِ دلسوزی داری
به شرطی که در روزهای خوب فراموشش نکرده باشی و نامش چه زیباست. . .
خدا


منبع:ایران سان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۰۳
دکتر درویش

رباید دلبر از تو دل ولی آهسته آهسته             

                                                                                                مراد تو شود حاصل ولی آهسته آهسته

سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم                         

                                                 که گفتا حل شود مشکل ولی آهسته آهسته

تحمل کن که سنگ بی بهایی در دل کوهی                                

                                                 شود لعل بسی قابل ولی آهسته آهسته

مزن از نا امیدی دم که آن طفل دبستانی                                                                   

 شود دانشوری کامل ولی آهسته آهسته

بنور دانش و تقوی شود گمگشتگانی را                                                                        

                                                بحق آوردن از باطل ولی آهسته آهسته

همای عشق ، مارا برده با خود دربر دلبر                                                                                                              ازین منزل به آن منزل ولی آهسته آهسته

که باید ناخدا کشتی در امواج دریا را                                                                                                                                کشاند جانب ساحل ولی آهسته آهسته


بدامن دامن در ثمین دیدگانم شد                                                                                                                 سرشک رحمتش نازل ولی آهسته آهسته

  سحرگاهی دل آگاهی چه مینالید از حسرت                                                                                                                 که آه از عمر بی حاصل ولی آهسته آهسته

حضورش قوت سحبان نطقم را ربود از من                                                                                                                   شده سحبان من باقل ولی آهسته آهسته

شراب عشق را بنگر    که هر خلوت نشینی را                                                                                                                    کند رسوای هر محفل ولی آهسته آهسته

خرامان بگذرد از خطه ایران غزلهایم                                                                                                                                                          بهندو سند کشد محمل ولی آهسته آهسته

بلطف پیر میخانه حسن بگرفت پیمانه                                                                                                                                                               بامیدش شده نائل ولی آهسته آهسته

 

 علامه حسن زاده آملی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۰۷
دکتر درویش